-
وطن
جمعه 13 مردادماه سال 1391 23:39
روزی روزگاری وطن در کنار اتحاد با فرزندان خویش، ترک و لر،کرد و بلوچ، فارس و عرب، شمالی و جنوبی، شرقی و غربی، شیعه و سنی، مسلمان و مسیحی، زرتشتی و یهودی و بهائی به خوبی و خوشی زندگی میکردند. اتحاد به آنان یاد داده بود با تمام تفاوتهایی که با هم دارند همدیگر را دوست بدارند و یاری کنند و فرزندان نیز به گوش جان شنیدند و...
-
چند کلمه
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 12:04
هنگامی که کسی تو را آگاهانه نمی فهمد خودت را برای توجیه خسته نکن * از لباسهای کهنه ات خجالت نکش از افکار کهنه ات شرمنده باش (ناشناس)
-
درد
پنجشنبه 31 فروردینماه سال 1391 11:45
درد من تنهایی نیست؛ بلکه مرگ ملتی است که گدایی را قناعت؛ بی عرضگی را صبر و با تبسمی بر لب ... این حماقت را حکمت خداوند می نامند . گاندی
-
کاش...
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 12:31
بنام تنها امید تنهائیم کاش میدانستم حرفهایت همه دروغه کاش اینگونه روح زلال عشق را به دستهای کدر قلبت نسپرده بودم کاش میدانستم عاقبت ترکم خواهی کرد و ای کاش هرگز تو را ندیده بودم میدانم روزی پشیمان خواهی شد ولی چه سود دیگر نخواهی توانست روزهای از دست رفته و عمر تباه شده مرا به من بازگردانی ای کاش حسرت ای کاشها اینگونه...
-
بهانه
دوشنبه 7 آذرماه سال 1390 12:01
دلم دل تنگ نگاه توست بی هیچ بهانه ای آسوده در کنج خیال توست بی هیچ بهانه ای به تقدیر چگونه باید گله کنم که خویش سپرده ام دل به نگاه تو بی هیچ بهانه ای
-
برگهای خزان زده
شنبه 28 آبانماه سال 1390 21:52
برگهای خزان زده چشم به راه معشوق خویش تن رنجور و زردشان را به دست سرما سپرده بودند،بی تابی را میشد در چشمانشان دید ، هر لحظه که باد نزدیکتر میشد برگها بی قرارتر میشدند تا اینکه با رسیدن باد خود را در آغوش او رها کردند و با او به ابدیت پیوستند. آهای آدمها برگان زرد پائیز را به سرگرمی خویش از شاخه جدا نکنید شاید او در...
-
جملات بی نظیر از بزرگان
چهارشنبه 2 شهریورماه سال 1390 10:44
جملات بی نظیر از بزرگان جهان سوم جایی است که هر کسی بخواهد مملکتش را آباد کند، خانهاش خراب میشود و هر کسی بخواهد خانهاش آباد باشد باید در تخریب مملکتش بکوشد. پروفسور حسابی ابن سینا: من در میان موجودات از گاو خیلی میترسم. زیرا عقل ندارد و شاخ هم دارد! لشکر گوسفندان که توسط یک شیر اداره میشود، میتواند لشکر شیران...
-
وفا
سهشنبه 1 شهریورماه سال 1390 13:45
به نام آنکه گل صداقت را در سینه ها قرار داد در زمانی که وفا قصه برف به تابستان است و صداقت گل نایابی است و در آئینه چشمان شقایقها عابر بی عاطفه غم جاریست به چه کس باید گفت؟ با تو خوشبخترینم
-
آرزوی شهادت
یکشنبه 24 بهمنماه سال 1389 12:44
به نام خدای عشق و شهادت راهی است راه عشق که هیچش کناره نیست آنجا جز آن که جان بسپارند چاره نیست هر گه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کار خیر حاجت هیچ استخاره نیست فرصت شمر طریقه رندی که این نشان چون راه گنج بر همه کس آشکاره نیست ما را از منع عقل مترسان و می بیار کان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست او را با چشم پاک...
-
حالات روزگار
چهارشنبه 15 دیماه سال 1389 10:50
قدرت کردگار میبینم حالت روزگار میبینم حکم امسال صورتی دگر است نه چو پیرار و پار میبینم از نجوم این سخن نمیگویم بلکه از کردگار میبینم عین ور اذال چون گذشت از سال بوالعجب کار و بار میبینم در خراسان و مصر و شام و عراق فتنه و کارزار میبینم همه را حال میشود دیگر گر یکی ور هزار می بینم گرد آئینه ضمیر جهان گرد و زنگ و غبار...
-
غربت
پنجشنبه 1 مهرماه سال 1389 12:30
باز هم من و تنهائی و این شهر غریب
-
هل من ناصر ینصرنی
سهشنبه 15 دیماه سال 1388 15:58
به نام خدایی که شهادت را آفرید سلام بر لب تشنه حسین محرم است و دل بیقرار حسین خدایا کمک کن حسین ی زندگی کنیم و حسین ی بمیریم قرارگیری در جایگاه ظلم امام حسین (ع): ای مردم! رسول خدا فرمود: هر کس سلطان زورگویی را ببیند که حرام خدا را حلال نموده، پیمان الهی را میشکند و با سنّت و قوانین رسول خدا از در...
-
ناگزیر
دوشنبه 20 مهرماه سال 1388 14:22
ناگزیر مانده ام در این دیار آشنای غریب و همیشه به دنبال بهانه ای که پر بگشایم به سوی دیار غریب آشنا شاید در آنجا آشنایان غریبه کمتر باشند و غریبه ها مرا آشنای خود خوانند. نمی دانم کجا ولی ناگزیر باید رفت برای فراموش کردن برای کمتر حس کردن شکست و برای فراموش شدن ناگزیر باید رفت
-
عشق یا ...
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:15
بنام آفریننده فاصله ها برای محک زدن دوستیها ماهی کوچک چنان سرمست عشق دریا بود که رسیدن دریا به نزدیک حرّا را احساس نکرد.دریا کم کم در کنار ساحل حرّا بالا و بالاتر می رفت تا جائی که درختان حرّا را در برگرفت ،ماهی به خیال آنکه دریا این جنگل را به او هدیه کرده در لابه لای درختان می چرخید و می خندید دریا اما خیالی دیگر...
-
تنهائی
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:13
بنام آنکس که جلا می بخشد تنهایی مرا
-
جفا
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:12
بنام آنکس که وجودم زوجودش به وجود است چه سخت است ساده انگاشتن دوری تو هر لحظه که به خود میگویم همان بهتر که رفت دردی در سینه احساس میکنم و میدانم هنوز در انتظار بازگشت توام توئی که هرگز قدر وفای مرا ندانستی آیا منی که همه زندگیم را پای تو باختم سزاوار چنین جفائی بودم. ای سفر کرده من به خدا می سپارمت
-
رحمت باران
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:11
به نام خدای باران همچون باران بخشنده باش ،نه چنان ببار که تشنگان حریص گردند و نه گلهای لطیف آسیب بینند.چنان نرم بر خاک بنشین که رایحه ات برای همیشه در ذهن ها ماندگار گردد. زندگی همچون سرابی بی پایان مرا در بر میگرد وقتی که از تو دورم .اما زیباست این دوری وقتی بدانم تو اینگونه خوشبختتری . نمی دانم به کدامین گناهم...
-
غرور
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:09
بنام خالق هستی دریا خشمگین موجها را به صخره می کوبید طوریکه نمیشد فهمید اینگونه نفرتش را از صخره ها بیان میکند یا از موجها .صخره ها با صبوری به دریا چشم دوخته بودند و اما موجها چنان با فریاد التماس میکردند و دوباره رو به دریا میرفتند که هر ناظری را به گریه می انداخت. دریا اما دوباره موجها را به ساحل پرتاب میکرد و بی...
-
آرامش
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:05
بنام آرامش وجودم عقاب خواب راحت را بر گنجشک کوچک حرام کرده بود.بیچاره گنجشک کوچک آرامشش را از دست داده بود هر جا که میرفت سایه عقاب را بر سرش احساس میکرد.نه توی دشت آرامش داشت نه توی جنگل .از این همه اضطراب خسته شده بود .یک روز با خود فکر کرد اگر خودش را اسیر قفس کند شاید بتواند برای همیشه از دست عقاب خلاص شود هر چند...
-
خطا
سهشنبه 7 مهرماه سال 1388 15:01
((یادمان باشد از امروز خطایی نکنیم گر که در خویش شکستیم صدایی نکنیم پر پروانه شکستن هنر انسان نیست گر شکستیم زغفلت من و مایی نکنیم یادمان باشد اگر شاخه گلی را چیدیم وقت پرپر شدنش ساز و نوایی نکنیم))
-
حسرت
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 12:03
کاش میدانستی دلم در حسرت دوباره دیدنت در سینه میسوزد. کاش می دانستی شمع آرزوهای مرا باد جدایی تو خاموش کرد. کاش میدانستی جای تو برای همیشه کنار تنهایی من خالیست. کاش میدانستی این دل پس از تو دیگر ارزش نگه داشتن ندارد. کاش قصه تنهایی مرا از چشمان بی فروغم میخواندی. حالا چگونه به نبودن همیشگی ات عادت کنم؟!
-
بی دل
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 12:01
در گذرگهی سرد و خموش میرفتم از پی دل چموش ناگه صدا زد یکی کز بهر چه اینطور دوی ؟ گفتم کز پی شور دلی گفتا خطا داری روی گفتم بی دل چون کنم؟ گفت آنچنان که من کنم گفتم بی دل زندگی بس زشت است گفت بی دل زندگی بس زیباست
-
شِکوِه
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 12:00
در کنار جوی آب میگفت کبوتر این سخن با ناله ای کز جفای روزگار من خسته ام وزتیر صیاد دغل بر بالها چوب بسته ام روزی زین چرخ گردون نشدم من دلشاد هر کجا بهر دانه رفتم پایم در دام فتاد دل به هر آب و گلی من بستم آخر از گردش دور من جستم آخر این دل کوچک نه سزاوار چنین ناشادیست چرا این دشت و دمن از بهر من آباد نیست؟ اینگونه...
-
آتش دل
چهارشنبه 25 شهریورماه سال 1388 11:58
در خلوت شبهای تنهائیم سکوت را به نظاره نشسته ام، چه سکوتی؟! دل همه فریاد است و گوش تاب شنیدن ندارد. آتش درونم شعله بر جسم بی تابم میزند، میسوزم بی آنکه بتوانم آتش را فرو نشانم. در خلوت تنهائیم در سکوت شب تو را فریاد میزنم ای فریادرس درماندگان، تنها توئی یاور من . شبهای تار تنهائیم را تو روشنی ببخش خدای من نوشته شده در...
-
امید
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 14:10
در فراسوی زمان آن هنگام که عقربه ها در خواب ناز بودند در تاریکی محض به دنبال دستی بودم دستی که مرا از عدم خالی کند همانطور که دست میگرداندم ناگهان دستم چیزی را لمس کرد با خود گفتم شاید این همان ناجی من باشد و آنرا محکم در دست فشردم آن شیء مرا تا نزدیک روشنایی برد و ای کاش هرگز پا به روشنایی نگذاشته بودم چرا که آن شیء...
-
انتظار
سهشنبه 24 شهریورماه سال 1388 13:08
شقایق در تب انتظار میسوخت اما هنوز خبری از پروانه نبود.باد هر چه میخواست شقایق را با تکان دادن سرگرم کند او باز هم بی تابی میکرد و مدام پروانه را صدا میزد. نزدیک غروب بود ولی هنوز از پروانه خبری نبود. شقایق دیگر رمقی برایش نمانده بود با نا امیدی چشمهایش را روی هم گذاشت و پرپر شد و باد او را تشیع کرد. شب شد ولی باز هم...
-
صبر
چهارشنبه 18 شهریورماه سال 1388 10:33
خدایا علی وار بودن و علی وار زیستن را به ما بیاموز خدایا صبرم را بیش از انتظارم قرار ده که میترسم خدایا . میترسم که انتظارم از صبرم بیشتر شود و شیطان یأس را جایگزین امید کند در دلم خدایا در این وادی وانفسا تنهایم مگذار که شیطان در کمین کسانی است که تو را ندارند خدایا خودت را از من مگیر و درمان دردهایم باش و مونس...
-
اشتباه از کیست؟
شنبه 7 شهریورماه سال 1388 10:55
نمیدانم چرا وقتی من اینقدر ساده از کنار اشتباهات دیگران میگذرم و شوخی ها و جدی هایشان که باعث ناراحتیم میشود را نادیده میگیرم دیگران در برابر من اینگونه نیستند؟ چرا من این حق را ندارم که در مورد دیگران دچار سوء تفاهم شوم ولی دیگران این حق را دارند؟ چرا همه دوست دارند وقتی حرفی میزنند من بدانم که منظورشان چیست ولی وقتی...
-
مرارتهای مادر
چهارشنبه 21 مردادماه سال 1388 15:32
مرارت ها کشید مادر تا که من قد بکشم هر چه من بیشتر قد می کشیدم او خمیده تر میشد تا که من قد کشیدم و با غرورم کمر خمیده او را شکستم به قربان وجودت که وجودم زوجودت به وجود است مادر
-
پائیز دل
سهشنبه 20 مردادماه سال 1388 13:07
هوا گرمه ولی احساس سرما میکنم نمیدونم چرا حس میکنم سوز سرد پائیزی داره استخونامو میشکنه خیلی خستم خسته تر از اون که حتی بتونم خستگی در کنم دلم میخواست کسی کاری به کارم نداشته باشه بذارن برا خودم زندگی کنم اونجوری که دوست دارم چرا هر وقت گریه میکنم میگن گریه نکن و هر وقت میخندم منو به گریه میندازن. خدایا چه سخت بود اگه...