سفره خانه دل

لحظه های تنهایی

سفره خانه دل

لحظه های تنهایی

مرارتهای مادر

 

مرارت ها کشید مادر تا که من قد بکشم 

هر چه من بیشتر قد می کشیدم او خمیده تر میشد 

تا که من قد کشیدم و با غرورم کمر خمیده او را شکستم   

 

به قربان وجودت که وجودم زوجودت به وجود است مادر

پائیز دل

هوا گرمه ولی احساس سرما میکنم نمیدونم چرا حس میکنم سوز سرد پائیزی داره استخونامو میشکنه خیلی خستم خسته تر از اون که حتی بتونم خستگی در کنم دلم میخواست کسی کاری به کارم نداشته باشه بذارن برا خودم زندگی کنم اونجوری که دوست دارم چرا هر وقت گریه میکنم میگن گریه نکن و هر وقت میخندم منو به گریه میندازن.  

خدایا چه سخت بود اگه تو رو نداشتم منو ببخش که گاهی احساس خستگی میکنم کمکم کن خدایا تا بتونم از این خستگی خلاص بشم همونطوری که همیشه کمکم کردی خدایا خواهش میکنم هیچوقت تنهام نذار حتی اگه تمام آدما از دوروبرم پراکنده شن مهم نیست ولی خدایا تو تنهام نذار. 

ممنونم خدای خوب من